کاربرد زبان شناسی نوین در فهم مفاهیم قرآن با تأکید بر رهیافت ایزوتسو: جلسه چهارم
ادامه نظریه «میدان معنایی» ایزوتسو در تشخیص معنای واژگان دینی:
نظریه ای کارکردگرایانه در معنا
اصل ششم: میدانهای معنایی در هر متن متشکل از سه گونه واژه است: کلمات کانونی، کلمات کلیدی و کلمات فرعی. البته باید توجه داشت که این ویژگیها در کلمات از یک متن به متن دیگر فرق میکند. از دیدگاه این نظریه کلمه کانونی کلمهای است که وقتی ما در متن جستوجو میکنیم میبینیم که محور بسیاری از کلمات دیگر است و کلمات دیگر دائما در نسبت با او حضور پیدا میکنند. برای نمونه، ایزوتسو میگوید اگر کسی در متن قرآن مراجعه کند میبیند که کلماتی مانند الله و ایمان، کانونی هستند. برای کشف کلمات کلیدی نیز یک سری روشها ذکر میکند.
کلمات کلیدی کلماتی هستند که در رتبه دوم قرار دارند؛ یعنی، بسامد فراوانی دارند و با آن کلمات ارتباط زبانشناختی زیادی برقرار میشود؛ اما، محوریت کلمات کانونی را ندارند. پارهای از واژهها نیز کاملاً کلمات فرعی هستند و از لحاظ حجم، حضورِ کمرنگی داشته و از نظر کیفیت نیز کاملاً در حاشیه هستند و فقط به افاده معنای سایر واژگان کمک میکنند. ایزوتسو پس از این تقسیمبندی میگوید که هر دستگاه زبانی در درون خودش میدانهای معنایی دارد و هر میدان معنایی بر محور یک کلمه کانونی است. مثلاً میدان معنایی ایمان بر محور مفهوم ایمان است. در درون قرآن میتوان میدانهای معنایی گوناگونی را در حوزه جهانبینی، انسانشناختی، حوزه مربوط به اخلاق و یا وظایف کشف کرد. اما نکته کلیدی این است که این میدانهای معنایی میدانهایی متداخل هستند. گاه در یک حوزه یک واژه یک کلمه کانونی است، اما همین در یک میدان معنایی دیگر کاملا یک کلمه فرعی است و این نیاز به تأمل بسیار دارد.
با یافتن این کلمات و ایجاد ارتباط بین آنها ما میتوانیم معنای واژگان را کشف کنیم. بنابراین اگر از معنای ایمان پرسیده شود، نباید به کتاب لغت مراجعه کرد که ایمان یعنی چه؛ بلکه، باید ببینیم ایمان در کدام میدان معنایی در قرآن به کار رفته است و در نسبت با کدام کلمات کلیدی و کانونی قرار گرفته است و چه نوع نسبتی با آنها برقرار کرده است (اصل بعد).
اصل هفتم: در درون میدانهای معنایی نسبتهای مختلفی وجود دارد. چنانکه گفتیم زبان و معنا تنها مجموعهای از واژگان نیستند؛ بلکه، واژگان همراه با مجموعه نسبتها هستند. نسبتهایی که میان واژهها برقرار میشود خودشان دلالتهای معنایی دارند.
مثلا اگر کنار واژه خداوند، واژه علم و یا واژه نعمت بیاید؛ از نسبت واژه علم و خدا میفهمیم که خدا نسبت به علم نسبت فاعلی دارد یا نسبت مفعولی (معروض علم). همچنین افزون بر نسبتها، ما از طریق جانشینها و همنشینها نیز میتوانیم به معانی راه پیدا کنیم. برای نمونه، برای فهم معنای حکمت در قرآن، برخلاف رایج که معمولاً یا به کتابهای لغت مراجعه میشود یا از طریق آموختههای فلسفی کلامی عرفانی معنای حکمت در قرآن معنا میگردد، از نگاه نظریه میدانهای معنایی ابتدا باید دید حکمت در کجا به کار رفته است، خودش کلمه کانونی هست یا نیست، پیرامونش چه نسبتهایی وجود دارد، جانشینها و همنشینهای حکمت چیست، چه چیزهایی به حکمت نسبت داده شده است و … .
اگر به حکمت یک ثمره عملی نسبت داده شده باشد، میفهمیم که حکمت صرفاً از یک مقوله معرفت نظری نیست. اگر به حکمت یک اثر معرفتشناختی نسبت داده شود، میفهمیم که بُعد معرفتشناختی هم دارد. همچنین باید دقت کرد که آیا حکمت به خداوند هم نسبت داده شده است یا نه. آیا علاوه بر انسانها به حیوانها نیز نسبت داده شده است؟ حکمت چه نسبتی با انسان فاعل مختار دارد؟ نسبت حکمت با جهان چیست؟ آیا در قرآن واژگانی داریم که دقیقاً بهجای حکمت نشسته باشند تا با تکنیکهای خاصی معنای حکمت را از طریق آنها دریابیم؟ جانشینها و همنشینهای حکمت کدامند؟
اصل هشتم. نکته آخری که ایزوتسو اشاره میکند بحثِ معنا در زمان و معنای همزمان است. تا اینجا فرض مطالب بر این بود که گویا معنا مقولهای است که در یک زمان خاص رخ میدهد. برای نمونه، «صلاه» ابتدا به معنای دعا بوده است و در یک زمان خاص و با آیهای خاص، قرآن «صلاه» را به معنای مجموعهای از ارکان قرار داد. اما این نظریه معناشناختی معتقد است که چنین فرضی درست نیست. اصولاً تغییر معنای زبانی واژگان در یک متن (حداقل در متنهای مادر/ مهم یک زبان) محصول گذر زمان است.
واژههای مهم یک زبان محصول گذر زمان است. اینطور نیست که واژه تقوا به یکباره از یک معنای لغوی جاهلی تغییر کرده باشد و در یک معنای اخلاقی قرار گرفته باشد. از سوی دیگر خود این تقوا هم در طول زمان و در آیات مختلف دائم بافت معناییاش تغییر میکند. در همان مثال بالا طوری شده است که الان وقتی میگوییم صلاۀ، در این بافت معنایی همان ارکان به ذهن ما میآید و معنای اول بهکلی از بین رفته است. معناشناسی میدانهای معنایی معتقد است که ما دو نگاه به بحث کشف معنا میتوانیم داشته باشیم. یک بار زبان را کاملاً در یک مقطع برش میزنیم و آن را نگاه میکنیم. مثلاً قرآن را بهعنوان متنی که گویا در یک لحظه نازل شده است نگاه میکنیم.